تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 312
بازدید دیروز : 335
بازدید هفته : 759
بازدید ماه : 1483
بازدید کل : 71497
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 312
:: باردید دیروز : 335
:: بازدید هفته : 759
:: بازدید ماه : 1483
:: بازدید سال : 21681
:: بازدید کلی : 71497
نویسنده : mohammad
دو شنبه 5 اسفند 1392

آنها كه رفته اند، مى دانند كانى مانگا چه شیب و ارتفاعى دارد. عملیات والفجر چهار آنجا انجام شد و نیروهاى ما مدتى روى آن مستقر بودند. اواسط سال 71 بود كه براى آوردن پیكر شهدایى كه در منطقه جا مانده بودند به آنجا رفتیم.

 

صبح زود كه شروع كردیم به صعود. ظهر بود كه در اوج خستگى و هن و هن كنان به نزدیك قله رسیدیم. لختى نشستیم تا نفسى تازه كنیم. هنوز بدنم را روى سنگ ها رها نكرده بودم كه در چند مترى خودمان در سراشیبى تند قله كانى مانگا، متوجه پیكر شهیدى شدم كه دمرو به كوه چسبیده بود رفتیم كه براى آغاز پیكر او را برداریم. نزدیك كه شدیم، ماتمان برد. شهید كفش هاى طبى مخصوص افراد معلول را به پا داشت كه با میله هاى مخصوص به كمرشان بسته مى شود. ما در زمان صلح، بدون هرگونه خطرى، از صبح تا ظهر طول كشیده بود تا خودمان را به آنجا برسانیم ولى او در اوج عملیات و جنگ، در زیر آتش دوشكا و خمپاره هاى دشمن، مردانه و دلاورانه، خود را در شب عملیات تا آنجا بالا كشیده بود; كسى كه بدون شك راه رفتن به روى زمین عادى برایش خیلى مشكل بوده.

 

متأسفانه هرچه گشتیم از پلاك یا كارت شناسایى اش خبرى نشد ولى آنجا محورى بود كه بچه هاى لشكر 14 امام حسین(علیه السلام) اصفهان عملیات كرده بودند. روزهاى بعد به یگانشان كه اطلاع دادیم، سریع او را شناختند و گفتند:

 

- او نوجوانى بود كه پاهایش معلول بود ولى با اصرار زیاد به عملیات آمد و شهید شد و جنازه اش همان بالا ماند




:: موضوعات مرتبط: خاطرات تفحص , ,
:: بازدید از این مطلب : 1019
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند
دیگر دنبال آب نبودیم . « شهید ابوالفضل ابوالفضلی»
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود
عکسی خندان از امام خمینی(ره) تو جیب شهید گمنام...
دیدیم روی پیشانی یک شهیدروئیده اند
راهی بازار شد.مثل دیوانه ها شده بود.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان میداد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.